تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



بێزیاگ
ورافتاده، از چشم افتاده.
بەزیان
شکَست خوردن، پَس نشستن.
تووزیان
سوزش کردن ،درد آمدن. (از شلاق مثلاً.)
خزیان
لَغزیدن، لَخشیدن، شخیدن، شخشیدن، غَژیدن، خَریدن، لَغز، لَغزش، لَخشه، لیزیدن، لَخشَک، شکوخ، اشکوخ، رَمژک، سَریدن.
خزیان
خَزیدن. (آهسته به جای در شدن)
خێزیان
پاشدن، بلند شدن.
خێزیان
دمیدن، سبز شدن، بلند شدن، آب¬خیز.
دامەرزیان
بَند شدن، ایستادن، پابَرجاشدن، استوارشدن، دست به کارشدن.
داڕزیان
فرو ریختن، از هم ریختن، فَرکَندن، فَرسودن، پوسیدن.
داڕزیاگ
فرو ریختە، لە شدە.(گوشت مثلاً.)
داڕزیاگ
فَر کَنده، فَرسوده، فروریخته، از هم ریخته.
دزیاگ
دُزیده.
سووزیان
سوختن، سوزیدن، سوجیدن، پایازی، پوازی سوزش
سووزیان
سوزش، گُزاز
سووزیاگ
سوخته، سُخته
شپرزیاگ
پرویشیده، پشولیده، شَپلیده
مووزیات