تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



خڵەتانن
فَنودن، فَتودن، گول زَدن، بازی دادن، فریب دادن، سَویساندن.
خیتاب
رو کردن، روبرو.
خەتات
کَف، خَتات. (داروی ابرو که ماتیک گویند.)
خەفتان
خُفتان. (گندمی که پاییز می¬کارند، بهار سبز می¬شود.)
خەفتان
ناخدا، ناوخدا، ناوبان، کشتیبان.
خەفتان
خَفتان، خَفدان، بَرگُستوان، قژآنگ، کَژآگَند، کَژآغَند، کج¬اگند، کج¬آغند، کژین، کجینف کژیم، کجیم. (جامەی جنگ که در زیر زره می¬پوشند.)
داتاشین
داڕووتانن
داکوتان
کوفتن، کوبیدن، فرو کوفتن.(میخ مثلاً.)
داکوتانن
کوفتن، کوبیدن، فروکوفتن.(میخ، بام، مثلاً)
داکوتانن
پَرتاو، دُشتیاد، زشت یاد.(اسم کسی را پشت سر به بدی بردن. مجاز است.)
دووتایی
هَلیو، هَستَر. (خُرج مانندی است از چوب یا جوال که خاک و خشت را با آن روی الاغ حمل می کنند.)
دڵ سووتانن
دەرفتادەگی
دَرافتادگی، روبرویی.
دەرەتان
گُنجایش، فراخا، فراخنا، پهنا، گُشادی.
دەرەتان
فراخا، فراخنا، گشادی، بزرگی.
دەس کوتانن
دەسومشتاق
دست کشتی. (در مقدمەی کُشتی)
دەشتایی
جُلگه، همواری.