تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



خنکیان
خَبکیدن، خَبک شدن، خَفیدن، خفه شدن.
خوادان
خدادادن.
خوادان
نمک دادن. (به حیوان مثلاً.)
خوادان
خوان
برژن، بریَزن، بیرزَن، بیرەزَن، تابەی گلی. (توی ان آش خورند، و روی آن نان بپزند.)
خوان¬زین
میره، خانەزین، میان¬زین.
خورپیان
زَدن، تَپش، یادرسیدن.
خوریان
خارش، خاردن.
خول¬دان
چرخ دادن، گیج دادن، گیجاندن، چرخاندن.
خونچیان
گُنجیدن.
خووس¬نیان
خیس گذاشتن، آغار نهادن، فرغار گذاشتن ... .
خووسیان
خوسیدن، خیسیدن، ژفیدن اَغارش، آغارش، آغالش، فرغارش، سرشته شدن.
خووسیان
خَویدن، خوَی کردن.
خوپێچ¬دان
مَنگیدن، پیچ خوردن.
خوڵه کەوان
کَلجان.
خوڵووپیان
یوزَک، یوزه، تلَو، غَلت، غلتیدن، تلَو خوردن، یوژک زدن. (غلتیدن اسپ و الاغ و حیوانات در میان خاک مثلاً.)
خوەردان
آفتاب دادن.
خوەرنەوەزان